چند تن از زنان روسي كه يك تاجر روسي آنها را به یک كشور خليجي آورده بود. بهدف، خريد وسايل برقي و وارد كردن آن به كشور روسيه به عنوان وسايل شخصي. زيرا به اين روش ديگر اين وسايل شامل هزينه هاي گمركي نمي شد و تاجر روسي اين وسايل را پس از تحويل گرفتن از اين زنان با سود فراوان در روسيه به فروش مي رساند و در عوض به آنها دستمزد مي داد. اين كار در روسيه به امري رايج تبديل شده بود زيرا بسيار ارزان پاي آنها در مي آمد.
زماني كه اين تاجر با همراهانش به اين كشور خليجي رسيدند اين مرد قضيه اي مخالف با آن چيزي كه از قبل قرار گذاشته بودند را براي آنها مطرح كرد.
گفت: شما اكنون به اينجا آمده ايد تا مبلغي پول به دست بياوريد و اينجا مكاني است كه به ثروت فراوان و اموال بي حد و حصر و مردماني كه بي حساب خرج مي كنند شهرت دارد!!
نظر شما در باره تن فروشي و فحشاء چيست؟
هر كدام از شما كه اراده كند،ثروت فراواني در انتظار اوست.
و شروع به پهن كردن دام خود و فريب و اغواي آنها نمود تا جاييكه بيشتر آنها را با نظرات شيطانيش قانع كرد. زيرا هيچ بازدارنده ايماني و التزام اخلاقي در ميان نبود كه بتواند آنها را از انجام اين كار منع كند و درضمن فقري كه با آن دست و پنجه نرم مي كردند آنها را به قبول چنين كاري فرا مي خواند.
مگر يك زن كه او قبول نكرد و تاجر روسي او را به تمسخر گرفت و گفت: تو دراين كشور از بين مي روي ، زيرا خودت هستي و لباسهايت و من هيچ چيز به تو نخواهم داد.
آن زن شروع به فكر كردن در باره مسئله كرد كه چه مي تواند بكند؟
تصميم عاقلانه اي گرفت، گذرنامه اش را كش رفت و از خانه خارج شد و به خيابانها گريخت . هيچ چيزي به همرا ه نداشت به جز لباسي كه خود را با آن پوشانده بود و گذرنامه اش. تاجر روسي كه او را ديد صدايش زد و گفت: هر وقت به بن بست رسيدي و همه ي راهها به رويت بسته شد بيا اينجا، آدرس را كه داري.
گوينده داستان تعريف مي كند:من به همرا ه مادر و دو خواهرم در خيابان را ه مي رفتيم كه ناگهان اين زن به سرعت به طرف ما دويد و شروع به صحبت كردن با ما كرد ، البته به زبان روسي. ما به او فهمانديم كه روسي بلد نيستيم. گفت: انگليسي بلديد؟
گفتيم: بله. خوشحال شد ولي خوشحالي پوشيده با غم و همراه با گريه.
گفت: من زني روسي هستم و داستانم اينچنين است و فقط از شما مي خواهم كه مدتي به من جا و مكان بدهيد تا بتوانم با خانواده ام در روسيه تماس بگيرم و در مورد كارم تصميم بگيرم.
ما نيز در مورد اين زن شروع به مشورت كرديم كه آيا او را قبول كنيم يا نه. شايد حقه باز باشد، يا فراري و يا...!!
در آخر صلاح ديديم كه سخنش را باور كنيم و او را با خود به خانه ببريم.
هنگامي كه به خانه رسيديم او شروع به تماس گرفتن كرد اما خطوط كشورش قطع بودند. بسيار تلاش كرد اما فايده اي نداشت...
خواهرانم با او همانند يك خواهر رفتار مي كردند و او را به اسلام دعوت كردند ،اما او قبول نمي كرد، از اسلام متنفر بود ، رد مي كرد ، دوست نداشت.
زيرا او از خانواده متعصب ارتدوكس بود كه از اسلام و مسلمانان بدش مي آمد.
گاه گاهي از او نا اميد مي شديم ولي اصرار فراوان جايي براي نا اميدي نمي گذارد.
گزاره های دینی با چه معيارهايي بايد سنجيده شوند تا اگر سربلند از این سنجش، بیرون آمدند، به عنوان معرفت ديني بمانند و اگر جز این بود، به موزه ی تاريخ سپرده شوند؟ لازمه ی دینی بودن گزاره های دینی اینست كه امروز هم قابل قبول و موجه باشند.
سه معیار وجود دارد . معيار اوّل، عقلانیت است، با همه ی ابهامهايي كه دارد. اگر به شيوه ی اصول فقه سخن بگوییم، عقلايي بودن يك گزاره، می تواند به معناي مشروعيت آن باشد؛ لذا اگر در مناسبات امروزي، امری با عقلانيت متعارف امروزي، عقلايي محسوب نشود، ديني هم محسوب نخواهد شد؛ ولو ديني بوده باشد. مصداق بارز چنین امری، برده داري است؛ تا ۲۰۰ سال قبل، برده داری در بسياري از تمدّن ها، بلكه در همه ی آنها، عقلايي بوده است؛ امّا امروز، هيچ عرفي آن را بر نمي تابد؛ لذا به عرف امروز عقلايي نيست؛ و چون عقلايي نیست، ديني هم نخواهد بود. در زمینه ی حقوق زنان یا مجازات ها یا حقوق كيفري، مواردي داريم كه امروز عقلايي محسوب نميشوند. این عقلایی بودن یا نبودن را ما از مدرنيته می توانيم بياموزيم.
ملاك دوم، عدالت است، با همه ابهامهايي که دارد. چيزي كه در عرف امروز عادلانه محسوب ميشود، پذيرفتني است؛ اگر چيزي عادلانه دانسته نميشود، نميتواند امروز ديني باشد. مگر خداي حكيم بر خلاف عدالت حكم مي كند؟
معيار سوم، رجحان و برتری راه حل دین در قیاس با راه حل هاي رقيب است. من تا زماني ميتوانم ديندار بمانم كه بتوانم در رقابت با انديشه هاي رقيب بگويم: راه حل من، با معیار امروز، راه حل برتري است. اگر فرضاً راه حل ما براي ريشه كن كردن سرقت در جامعه، نسبت به راه حل هاي رقيب رجحاني ندارد، به چه دلیل بايد بماند؟ چرا بايد خداي حكيم اين راه حل را براي هميشه ذكر كرده باشد؟ اين ملاک، خود، قرينه ای بر منسوخ بودن برخي احكام است.
بنابراين سه معیار عقلايي بودن، عادلانه بودن و برتر بودن نسبت به راه حل هاي رقيب، سه معیار يا ضابطه ی بر گرفته از انديشه مدرن ، براي پالايش معرفت و عمل ديني هستند. واضح است كه اين ضوابط اگرچه در سنت نيز سابقه دارد ، اما برجستگي و عمق آن وامدار دوران مدرن است.
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانیدخداوند، (با ایجادِ نظامِ واحدِ جهانِ هستی،) گواهی میدهد که معبودی جز او نیست؛ و فرشتگان و صاحبان دانش، (هر کدام به گونهای گواهی میدهند؛ در حالی که (خداوند در تمام عالم) قیام به عدالت دارد؛ معبودی جز او نیست، که هم توانا و هم حکیم است.
در این آیه که شهادت خداوند متعال بر توحید خودش آمده است، به دو معنا میباشد:
الف: شهادت قولی ـ به واسطه وحی الهی و وحی قرآن کریم.
ب: شهادت فعلی ـ از همپیوستگی و نظم واحد جهان هستی استفاده میشود که یک ناظم واحد وجود دارد. برخی مفسرین تأکید بر این دارند که با توجه به سیاق و صراحت لفظ «شهد» در آیه، قول اول به معنای حقیقی آیه نزدیکتر است.
یک شبهه: یک شبهه در تفسیر فخرالدین رازی همراه با جواب آمده است: آیا خدای متعال که خود مدعی وحدانیت خویش است، میتواند در عین حال شاهد هم باشد؟
پاسخ شبهه: پاسخ این شبهه مبتنی بر سه وجه است:
الف: شاهد حقیقی فقط خداوند متعال میباشد و اگر حضرت حق نسبت به ذات خویش معلومات نمیداد، انسانها با توجه به محدودیت ادراکیشان توانایی درک حقیقت الهی را نداشتند.
ب: تنها و منحصراً خداوند متعال موجودی ازلی و ابدی است. بنابراین ماسوی الله از ازل نبوده و لذا موجود مساوی با شاهد و حاضر و معدوم مساوی با غائب است. لذا کسی که شاهد هست، سزاوار و لیاقت شهادت را دارد، نه آن کسی که غائب است.
ج: این شهادت، نوعی اقراری است که فقط خداوند متعال توحید ذاتی دارد و فقط اوست که مصالح بندگان را میداند.
مسئله بعدی که در این آیه لازم است تبیین شود، این است که چه ارتباطی بین عدالت و توحید خداوند وجود دارد.
در پاسخ باید گفت که عدالت مسیر فطرت و راه مستقیم و پرهیز از انحراف و زیاده روی از افراط و تفریط است. بنابراین عدالت بیانگر نظم واحد و به همپیوسته جهان هستی است و این پیوستگی و نظام که واحد و طبق فطرت است، نشانه وحدت ناظم است.
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانیدمرحله سوم از سال 287تا 700 ه.ق 900 تا 1300م: الف. مسلمانان در این دوره بیشترین تعداد دانشمندان و بالاترین نوآوریها را داشتند. ب. تام دانشمدان غرب این دوره را«عصر طلای رشد مسلمانان» نامیده اند. ج. دکتر«جی ای پارک»میگوید:«در حالی که اروپائیان در دوران سیاه به سر می بردند مسلمانان در بقیه نقاط متمدن جهان به پیش می رفتند آنان در بغداد، دمشق،قاهره و دیگرشهرها مدارس پزشکی و بیمارستان بر پا می کردند آنها مشعل فروزانی از دانش پزشکی بر افروختند. بیش از 60 بیمارستان در بغداد و 33 بیمارستان در قاهره خاسته شد در حالی که در اروپا اولین بیمارستان در سال 1793م در شهر بورک انگلستان بناشد. پزشکان مشهور مانند ابن سینا، رازی،اهوازی،جرجانی و ... در این دوره زندگی می کردند.
مرحله چهارم: دوران افول علوم؛
عوامل زیاد در این افول نقش داشتند. جنگها مانند جنگ مغول،تیمورلنگ و... ، اختلافات مذهبی شیعه و سنی و ...،فرار دانشمندان به نقاط دیگر.آتش زدن کتاب خانه ها و... ،دخالت بیگانگان و حاکمان وابسطه، از قرن شانزدهم میلادی طلوع علوم در غرب آغاز شد. برای مثال پاراسلوس(1541،1493)،را احیاکننده پزشکی نوین می دانند این فرد سویسی تمام آثارجالنیوس و ابن سینا را به آتش کشید و بحث پژوهش عقلی را مطرح نمود.
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانیدمرحله دوم: از سال 133 تا سال 287ه، علل: 1. وجود امام صادق رض در این زمان؛ الف. با روش شاگردان زیاد و تشویق آنها به فراگیری و تحقیق در علوم، ب. امر به نویسندگی و کتابت: العلم بالکتابه، ج. توجه به علوم طبیعی و انسانی: مانند جابر بن حیان و علم شیمی،د. کتاب توحید مفضل و اشاره به علوم و شگفتی های طبیعت و خلقت.
2. خلفای عباسی و اهتمام به علوم اسلامی، کلامی و طبیعی و... . الف.هارون الرشید و حمله به روم و درخواست کتاب های اسلامی و فلسفی، ب. مامون عباسی و حمله به انکارا و درخواست کتاب های ترجمه نشده، ج. مامون امام رضا رض و رساله ذهبیه،
3. انقلاب در ترجمه: الف. تاسیس بیت الحکمه در این دوره بود.ب. در زمان هارون افراد فراوان به ترجمه آثار تمدن یونانی، رومی و هندی روی آوردند. ج. بوزید حنین بن اسحاق عبادی و فرزندش اسحاق بن حنین مترجم بودند از میسحیان نسطوره ای اهل حیره در جنوب بغداد بود و منتها را به عربی و سریانی ترجمه می کرد.د. وی 95 اثر جالینوس را به سریانی و 34 اثرش را به عربی ترجمه کرد (پویایی فرهنگ، ولایتی، ج1،ص 217).
4. انقلابی در تالیف کتاب، الف. افراد به صورت پراکنده به تألیف کتابهای پرداختند. ب. آغاز عصر تألیف با نام «ابو الحسن علی بن سهل ربّن طبری»، گره خورده است و کتاب«فردوس الحکمه» او شروع نوین در طب اسلامی می باشد(230،ه،ق).ر.ک به دوران تألیف و تصنیف کتب طبی در تمدن اسلام و ایران. محمود نجم ابادی.
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانیدمرحله اول: از ظهور اسلام تا سال 133 ه،ق. 750م. تشویق پیامبر ص و ائمه به فراگیری علوم. چرا علوم طبیعی و انسانی رشد نکرد؟ جواب 1. تشویق کلیات و تئوری ها، 2. به خاطر نو پا بودن حکومت.3. گسترش کشورهای اسلامی.4. درگیری های داخلی.5. اهمیت به اخلاق، احکام و اعتقادات نداشتند.6. وجود مطالب علمی در لابلای احادیث بدون تفسیر؛ مانند طب نبوی، احادیث نجومی،نهج البلاغه،مسند فاطمه(رض)،صحیفه فاطمه(رض)، صحییفه امام علی رض و صحیفه امام سجادیه.
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانیداحادیث بی شماری در باره ارزش، علم و فضیلت عالمان بر جاهلان وجود دارد؛ اصول کافی، باب علم و جهل و کتابهای روای شیعه و سنی به این موضوع اشاره کرده است؛
1-تشویق به فراگیری علم؛ 2- پیامبر در شب قدر به جای عبادت مباحثه علمی کرد؛ 3- روی بال فرشتگان راه می روند؛ 4- اسیران جنگی و تعلیم سواد خواندن و نوشتن به مسلمانان؛5- « طلب العلم فریضه علی کل مسلم»؛ فراگیری علم ودانش بر هر فرد مسلمان واجب است؛
6- در حدیث دیگری می خوانیم«فکره ساعه خیر من عبادت سنه»؛یک لحظه فکر کردن بهتراز یک سال عبادت است؛
7- امام علی(رض)به کمیل می فرماید:«دانش بهتر از مال است؛ زیرا علم نگهبان توست و مال را تو باید نگهبان باشی (نهج البلاغه، حکمت،147)؛
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانیدبیش 750 مرتبه ماده«علم» و بیش از 45 مرتبه خرد ورزی«عقل» و بیش از 10 مرتبه اولی الباب در قران مطرح شده است .
در میان کتابهای مقدس و الهی قران بیشترین اهمیت را به علم داده است؛
نزول وحی با خواندن و قلم و علم شروع شده است«اقرا باسم...»؛
آگاهان با جاهلان مساوی نیستند« هل یستوی الذین...»؛
کسانی که علم دارند دارای رتبه و درجه هستند«یرفع الله...»؛
دعوت به تفکر و تدبر«افلا ینظرون الی الابل کیف...»؛
عدم تسلط دشمنان بر مسلمنان:«لن یجعل الله المؤمنین سیبلا«»، یکی از راه های تسلط، تسلط علمی است؛
نهایت تلاش برای رسیدن به قله های علوم«و اعدوالهم ما استعتم من قوه...»(انفال، 69)، به طریق اولی در علوم دیگر باید رشد نماییم،
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانید1. وجود شأن نزول در قرآن: جواب. الف. قریب1000آیه شان نزول در قرآن مطرح شده. 5236آیه شان نزول ندارد.ب. در برخی از شان نزول ها با فرهنگ باطل عرب را مبارزه کرده است.ج نزول قرآن تدریجی بوده تا قلب پامبر محکم و نفوذ در بین مسلمانان بیشتر اتفاق بیافتد لذا در جواب سوال یا جنگها یا ... نازل می شد. د. شان نزول آیه قرآن را محدود به زمان، مکان و اشخاص نمی کند.
2. نظریه های علمی زمانه در قرآن: مثل استدلال حضرت ابراهیم در باره حرکت خورشید.(برخی جاهای انسان مقابق ذهن و اعتقاد مخاطب صحبت می کند؛ مانند این صحبت ابراهییم و اطلاق ملک برای یوسف).دوم مثل هفت آسمان، هیئت بطلموس 9 تا فلک است.(فخرالدین رازی ج1،ص 156: آسمان هفتگانه قمر، زهره و... .) آسمان به چند معناست:جهت بالا، جو زمین و جایگاه ستارگان. طنطاوی: هفت آسمان دلیل بر کثرت است.(المیزان ج1 ص 218).
3. چشم زخم:سوره قلم/52.« و ان یکاد الذین...». علم در مقابل چشم زم ساکت است . باور چشم زم باور همگانی و ریشه در ادیان گذشته دارد. 4. وجود جن،سحر و روح در قرآن است:
پاسخ: 1. برخی از فرهنگ و آداب اعراب بر گرفته از تعلیمات انبیاء گذشته است؛ 2. برخی از فرهنگ و آداب اعراب بر گرفته از طبیعت زن ومرد بوده است؛ 3.
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانید1. توحید محوری: این توحید محوری در مقابل 1. تثلیث محوری و2. شرک 3. و کل ایات قرآن در راستای توحید محوری است.
2. سیاست دینی و قرآنی:1. عزت مداری،2. اطاعت از خد 3. سیاست حیف است با دین مخلوط نشود.4. اطاعت از رسول 5. اطاعت از رهبران دینی. 6. وحدت مردم و مسلمانان.
3. ویژگی های اجتماعی: 1. امنیت، الف. امنیت روانی، روحی و خانوادکی. 2. عدالت. 3. آزادی. الف. رعایت اخلاق، تهمت، توهین،افترا جزء آزدای نیست توهین به مقدسات جز آزادی نیست، شهوت پرستی، طاغوت پرستی و شرک پرستی جز آزادی نیست، آزادی باید مجرمانه نباشد.
4. ویژگی های اخلاقی: 1. کرامت انسانی.2. نزاهت اخلاقی. 3. مساوی بودن انسانها.
5. ویژگی های اقتصادی: نفی ربا و عدم فقر و... .
6. روابط خانوادگی: مهریه،قوانین طلاق و... .
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانید1. کفر:«و ما یهلکنا الا دهر»؛(جاسیه،24)= ماتریالیسم: لذت فقد در دنیا.2. شرک:«یعبدون من دون الله»(یونس،18).3. فرزند انگاری برای خدا:« المسیح ابن الله»،(توبه، 3)4. فرشته دختران خدا:«نجم، 27).5. فرزند خوانده را فرزند خواهی دانستند «و ما جعل ادعیاکئم ابنائم»؛ 6. طلاق ایلاء و ظهار.(مجادله، 2). 7. ربا خوری:«الذین یأکلون الربا...»؛(بقره، 275).مانند کسی است که شیطان مس نماید.
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانید. قرآن وحی الهی نیست؛ چون ممکن نیست که انسان مادی با خدا ارتباط داشته باشد.
نقد وبررسی: الف؛ ارتباط انسان با خدا از طریق روح است نه جسم؛ ب؛ کسانیکه چنین ادعای دارند وجود روح و ارواح را منکر هستند؛ ج؛ بهرتین دلیل وجود خواب برای انسان و ارتباط در عالم رؤیا می باشد؛ د؛ اگر خداوند با انسان ارتباط نداشته باشد حجت بر مردم تمام نیست فلسفه جهنم عبث می باشد نتیجه عقاب بلا بیان لازم می شود چنین کار، خردمندانه نیست و خداوند از چنین کار منزه است.
2. وحی الهی الهام است مکتوب آن به دست پیامبر می باشد،(یعنی الفاظ از جانب خداست و معنا از طرف خود پیامبر می باشد)،
نقد و بررسی: الف؛ ریشه این کلام در متون مقدس گذشته است و علمای مسحیت و یهودیت این نکته را قبول دارند، ج؛ طبق نص صریح قرآن و تاریخ پیامبر اسلام امی و بی سواد بودند و در نوشتن و خط دخالتی نداشتند، د؛ قرآن مصون از تحریف است؛ اما احادیث تحریف می شد؛ چون قرآن لفظی نازل شد و احادیث الهامی بود، و؛ سوالی مطرح است چرا غیر از قرآن که الهام شده،(مانند الهام به مریم و دیگر اولیاء) همانند قرآن معجزه نیست؟؛
3. قرآن اقتباس شده از متون گذشته است؛ مانند فراگیری قرآن از ورقه بن نوفل و راهب مسیحی دمشقی و امور اداری را از ایرانیان و رومیان یاد گرفت؛
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانیدفرهنگ: 250 تعریف دارد، تعریف درست، در این مقام، مجموعه آداب، رسوم،علوم،صنعت و... یک کشور یا ملت یا مذهب را فرهنگ می نامند.
عربها: الف؛ فرهنگ مثبت داشتند؛ 1. مهمان نوازی، 2. شجاعت، سخاوت، احترام به چهار ماه حرام، عقد و نکاح، حج و ...
ب؛ فرهنگ منفی داشتند، مانند 1. کشتن دختر ها، که از آن به جاهلیت اولی یاد شد، اما حالا نتفه و یا جنین اگر دختر باشد از بین می برد این را جاهلیت مدرن باید گفت، 2. جنگ های قبله ای، 3. طواف در حال عریان، 4. ازدواج نا محدود؛ اما قرآن آمد فرهنگ منفی را رد نمود و فرهنگ مثبت را پذیرفت وبرخی از فرهنگها را اصلاح و تهذیب کرد. اسلام در مقابل نظام برده داری مبارزه نمود به تدریج این فرهنگ را از راه های مختلف از بین برد.
البته باید گفت: که نظام برده داری به برخی از علل و انگیزه های آن زمان به وجود آمده بود، مانند اقتصاد، فرهنگ، مسکن و ... همچنین شراب همین گونه به تدریج حرام شد، همین گونه حجاب به تدریج سال ششم هجری واجب شد، و حج را اصلاح کرد چون مشرکین عریان و برهنه حج و طواف می کردند همچنین عبادات را که آنها بت را می پرستید و اسلام این را تنقیح و تهذیب نمود و گفت: تنها خداوند متعال لایق پرستش هست نه بت های که خود به دست خود می سازید.
برخی از دانشمندان جهان اسلام مانند دکتر سروش و ابوزید و ... و اندیشمندان جهان غرب میگویند:قرآن مخصوص فرهنگ عرب است، در سال 1947 اعلان کردند عقل باید جایگزین همه چیز باشد، تنها باید در همه امور از عقل کار گرفت. دوم گفتند طلاق چرا به دست مردان باشد؟ و ...
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانیدعلم الحدیث با دو قید «درایتی» و «روایتی» استعمال میگردد و بر دو علم جداگانه اطلاق میشود: یکی علم الحدیث درایتی و دیگری علم الحدیث روایتی که اولی اساس و زیر بنای دومی است و همان نسبت را با آن دارد که اصول الفقه نسبت به فقه دارد. بر همین مبنا برخی از دانشمندان، اوّلی را اصول الحدیث و دومی را فروع الحدیث نامیدهاند.[1]
با اینکه محور بحث ما در این رساله علم الحدیث درایتی است کما اینکه در حال اطلاق «علم الحدیث» نیز همین معنی متبادر است اما برای جلوگیری از اشتباه و توضیح بیشتر، تعریف و موضوع و فائدة هر یک از آنها را بیان مینماییم.
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانیدبخاری از یکهزار استاد احادیث را یادداشت نموده[1] و از او نقل شده که گفته است ششصد هزار حدیث را جمعآوری[2] کردهام و از این موضوع این کتاب حدیث صحیح را برگزیدهام[3] کتاب صحیح بخاری با مکررات هفت هزار و دو صد و هفتاد و پنج و بدون تکرار چهار هزار حدیث میباشد[4] بخاری همچنانکه اولین کتاب حدیث صحیح در اسلام است همواره مهمترین و مقدمترین کتاب حدیث صحیح بشمار آمده است.
[1]- ذیل صبحی ص: 29.
[2] و 8- دایرة المعارف فرید و جدی در کلمه بخاری.
[3]-
[4]- الباعث الحثیث ص: 25.
س: حکم جشن های شادی آور که مسلمانان در كشور (ترينيداد) به مناسبت ازدواج یا رفتن به منزل جدید برگزار می کنند چیست؟ برگزاری جشن های تولد و دیگر مناسباتهای شاد چه حکمی دارد؟ همچنین در برخی جلسات قرآن تلاوت می کنند. در مدح پیامبر صَلَّى اللَّهِ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ سرود می خوانند. در پایان جلسه به احترام و تقدیر از پیامبر صَلَّى اللَّهِ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ می ایستند، بفرمائید که برگزاری این نوع جلسات چه حکمی دارد؟
ج: اولاً: پیامبر صَلَّى اللَّهِ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ از برگزاري نکاح به صورت سرّی و مخفیانه نهی کرده و دستور داده است که مجلس نکاح باید به صورت علني برگزار شود؛ جشن گرفتن به مناسبت ازدواج و بردن عروس به خانه ي شوهر خودش نوعی اعلان مراسم عقد و ازدواج است. بنابراین برگزاری جشن عروسی جائز است؛ به شرط آنکه از ساز و موسیقی ناروا و آمیختگی زنان و مردان و سایر محرّمات پرهیز شود.
ثانياً: در اسلام سه تا عید وجود دارد: عید فطر، عید قربان و روز جمعه. اما جشن تولد و دیگر مناسبتهاي شادي، از قبیل: جشنِ نخستین روز سال هجری قمری و میلادی جشن نیمه شب شعبان، روز ولادت پیامبر صَلَّى اللَّهِ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ روز رسیدن به پادشاهی و یا ریاست جمهوری هیچکدام در دوره ي پیامبر صَلَّى اللَّهِ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ و خلفای راشدین و در سه قرن اوليه ي اسلام که پیامبر صَلَّى اللَّهِ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ به فضیلت آنها گواهی داده است، رواج نداشته است. پس این مراسم و جشن ها بدعاتی است که در بین مسلمین شیوع پیدا کرده و به آن سخت شیفته شده اند. آری! مسلمانان امروزه به این مناسبتها جشن می گیرند. همان گونه در اعیاد اسلامی جشن گرفته می شود؛ حال آنکه در این جشن ها و جلسات در مورد اشخاص غلو می شود، در خرج و هزینه ها اسراف به عمل می آید. زنان و مردان با هم اختلاط می کنند. با شیوه های مختلف خود را با کفار مشابه می گردانند.
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانید
یزید پسر معاویه پسر ابوسفیان فرزند حرب فرزند امیه اموی دمشقی میباشد.
ذهبی میگوید: او فرمانده لشکر در جنگ قسطنطنیه بود و در میان لشکریان او افرادی همچون ابو ایوب انصاری وجود داشت.
پدرش او را به ولایتعهدی پس از خود برگزیده بود و بعد از مرگ پدرش، در حالی که تنها سی و سه سال سن داشت، در ماه رجب سال شصت هجری حکومت را به دست گرفت. و دوران حکومت او کمتر از چهار سال دوام آورد.
یزید جزو کسانی است که نه او را دوست میداریم و نه او را دشنام و سب میدهیم و همچون او در میان خلفای اموی و عباسی و حتی ملوک الطوایفی بسیاراند بگونهای که کسانی هستند به مراتب از یزید بدتر بودند. تنها چیزی که مساله یزید را بزرگ جلوه داده است، این است که او بعد از وفات پیامبر ص این مسئولیت را به عهده گرفته است، یعنی پس از چهل و نه سال از وفات پیامبر ص که خیلی نزدیک به عصر ایشان میباشد که حتی برخی از صحابه هنوز زنده بودند مانند عبد الله بن عمر که او از یزید و پدرش و حتی پدر بزرگش به مراتب شایستهتر و لایقتر به خلافت بود!!
یزید دولت خود را با به شهادت رساندن حسین بن علی م آغاز نمود و با واقعه حره نیز آن را به پایان رساند. بدین خاطر مردم با او دشمنی میکردند و عمرش دوام نیاورد، و در این اثنا و بعد از شهادت حسین t بارها علیه او قیام کردند، مانند قیام مردم مدینه و قیام عبد الله بن زبیر و...([1]).
شیخ الاسلام ابن تیمیه (:) در باره یزید بن معاویه چنین میگوید: مردم درباره یزید به سه گروه تبدیل شدهاند، دو گروه تندرو، و یک گروه میانه رو.
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانیدبخاری از یکهزار استاد احادیث را یادداشت نموده[1] و از او نقل شده که گفته است ششصد هزار حدیث را جمعآوری[2] کردهام و از این موضوع این کتاب حدیث صحیح را برگزیدهام[3] کتاب صحیح بخاری با مکررات هفت هزار و دو صد و هفتاد و پنج و بدون تکرار چهار هزار حدیث میباشد[4] بخاری همچنانکه اولین کتاب حدیث صحیح در اسلام است همواره مهمترین و مقدمترین کتاب حدیث صحیح بشمار آمده است.
[1]- ذیل صبحی ص: 29.
[2] و 8- دایرة المعارف فرید و جدی در کلمه بخاری.
[3]-
[4]- الباعث الحثیث ص: 25.
ردیف موضوع آیه ادرس
الف: برای سفارش به صبر ) فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ( احقاف /35
باء: برای تآکید درعدم خلف وعده ) إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا ( مریم/54
جیم: برای اهمیت شکر کزاری ) لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ( ابراهیم/7
دال: بری توصیه به توکل ) وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ( طلاق/3
هاء: بری صدق و صداقت ) وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ( اسراء/80
واو: بری قبض و بسط رزق ) انَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ( اسراء/30
زا: برای ضرورت تدبر در قرآن ) أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرً( نساء/82
حاء: لباس قرآن ) يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشًا( اعراف/26
طاء: برای زینت و مسجد ) يَا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ( اعراف/31
یاء: برای اهمیت نماز و قرآن ) وَالَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ( اعراف/170
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانید«مسألة 3- یجوز الدعاء فیه بالفارسیة و نحوها من اللغات غیر العربیة ...و کذا فی سائر احوال الصلاة و اذکارها، نعم الاذکار المخصوصة لایجوز اتیانها بغیر العربیة.»
( العروه الوثقی مع تعالیق الامام الخمینی ص 383)
توضیح: بر اساس آن چه در کتاب عروة الوثقی آمده است: برای نماز گزار جایز است که در قنوت نماز، همچنین در بقیه حالت های نماز مثل رکوع و سجود و ...، به زبان فارسی و هر زبان غیر عربی دیگر، دعا کند.
البته ذکرهای مخصوص نماز مانند ذکر رکوع و سجود و ... را باید به عربی گفت و گفتن آنها به غیرعربی جایز نمی باشد.
قال الامام جعفرالصادق ع: لاباس ان یتکلم الرجل فی الصلاة الفریضة بکل شی یناجی به ربه عزوجل.
وقال سید عبد الاعلی السبزواری: و النهی عن الدعاء بالفارسیة فی الصلاة غیر موجود) مهذب الاحکام 7/95.
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانیددلیل خوابیدن، بالا رفتن ماده ای به نام اسید لاکتیک در خون انسان است که باعث خواب آلودگی می شود.
خواب شب باید زود هنگام باشد. در حال شکم پری خواب مضر است. زیرا باید در وعده شام، خوردن کم باشد. دلیل ان این است که قلب در روز حدود 60 مرتبه در دقیقه می زند و در حالت شب(خواب) حدود 30 مرتبه در دقیقه می زند. در این حال که ضربان قلب کمتر می شود، هضم، جذب و... غذا در معده کم می شود.
بهترین زمان خواب از لحاظ علمی، 9 الی 10 شب می باشد. زیرا هرمون آرامش، در حدود 3 ساعت بعد از خواب است که ترشح می شود که در این حالت، ساعت 12 هرمون آرامش ترشح می شود. ولی اگر این زمان به ساعت 12 برسد، این هرمون در ساعت 3 نصف شب ترشح نمی شود و بدن را با مشکل مواجه می کند.
بهترین محدوده خواب در طول شبانه روز، حدود 8 الی 9 ساعت می باشد.
خوردن آب در هنگام غذا مضر است. خوردن آب باید نیم ساعت قبل از غذا باشد و بعد از غذا حدود 2 ساعت بعد باشد.
خوابیدن نباید با جوراب باشد.
سر به بالشت گذاشته شود، باید حداقل تا 15 دقیقه خواب بر انسان عارض شود و الا مریض است.
از 15 دقیقه تا 1 ساعت بهترین لحظه خواب است که نباید انسان را بیدار کرد.
اگر میزان خواب به سه ساعت رسید، این خواب سنگین است. اگر انسان در این حالت خواب ببیند، در حافظه ذخیره نمی شود.
اگر میزان خواب از سه ساعت بیشتر شود، و خواب دیدن در این زمان اتفاق بیفتد، در ذهن می ماند.
حالت خواب باید اینگونه باشد که پا باید به طرف کعبه باشد، و پشت به زمین باشد و یا طرف راست انسان به طرف زمین باشد. زیرا کعبه مرکز مغناطیسی زمین است و ضربان قلب را به وسیله امواج مغناطیسی تنظیم می نماید و سکته های قلبی کمتری رخ خواهد داد. در روز نباید خوابید. زیرا بدترین اثرات را در اعصاب انسان خواهد گذاشت.
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانید
[1] (فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا) (اگر آنها نيز به مانند آنچه شما ايمان آورده ايد ايمان بياورند، هدايت يافته اند). در این آیه دعوت به اهل کتاب است، که ایمان بیاورید مانند ایمان صحابه زیرا ایمان مثل ایمان صحابه سبب هدایت است[2]. و در عنقود الجمان است: زیل این آیه مبارکه: الایة دلیل علی ان ایمان الصحابة معیار لایمان جمیع الامة. (خداوند جماعت عصر پيامبر 4 يعني صحابه را مورد خطاب قرار مي دهد و اعلام مي کند، اگر ديگران، ايماني مانند ايمان شما و شبيه به آن و به همان چيزي که شما ايمان آورديد بياورند، پس هدايت يافته اند و جزء رستگاران مي باشند. يعني ايمان صحابه معيار قبولي ديگران است. و اگر از شما روي بگردانند، يعني اينکه شما را قبول نداشته باشند و به شما پشت کنند و ايمان آنها، ايماني به غير از ايمان شما باشد، پس جزء هدايت يافتگان نبوده و تنها در مخالفت با شما هستند. پس قبول شدن ايمان ساير مسلمين مربوط به قبول ايمان صحابه و تشابه با ايمان آنها مي باشد و پشت نکردن به شيوه آنها.
[1] . بقره/137.
[2] . قرطبی، محمد بن احمد بن ابی بکر، الجامع لأحکام القران، ج2، ص138. ابو زکریا، عبد السلام، غیث السحابة، ص14. و سعد الدین تفتازانی میگوید: مثل به معنای عین بودن است مانند: (والشل فی المخبر مثل الاسد) شیر بچه در میدان نبرد مانند شیر می باشد. پس ایمان مثل ایمان صحابه مراد است. تفتازانی، سعد الدین، مختصر المعانی، دار الفکر، اول، 1411ه، ج1، ص241.
خداوند می فرماید: (وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ([1] و هنگامى كه به آنان گفته شود: همانند (صحابه) ايمان بياوريد) در این آیات دعوت منافقین است سوی ایمان به صحابه که در آن خداع، نفاق، فساد نباشد، پس معلوم شد که ایمان صحابه معیار است برای ایمان که مقبول عند الله است[2]. و در عنقود الجمان[3] است زیل این ایه مبارکه: (اللام فی الناس عهدی والمراد منه الکاملون فی العقل و العلم و العمل و هم الصحابة) (لام در الناس عهدی است، و مراد کسانی اند که در عقل و علم وعمل به کمال رسیده باشد) که آنان صحابه هستند.
باز میگوید: ولا یخفی علیک ان الحکم علی الشیئ المقید یکون متوجها الی القید فلیس هاهنا مطالبة مطلق الایمان بل ها هنا مطالبة الایمان المقید الذی هو مثل ایمان الصحابة. (مطلق ایمان مراد نیست بلکه ایمان مثل ایمان صحابه مراد است. زیرا در حکم به شیئ مقید حکم به همان قید متوجه میباشند). و در زاد المسیراست: و في المراد بالناس هاهنا ثلاثة أقوال: أحدها: جميع الصحابة، قاله ابن عبَّاس. والثاني: عبد الله بن سلام، ومن أسلم معه من اليهود، قاله مقاتل. والثالث: معاذ بن جبل، وسعد بن معاذ، وأسيد بن حضير. [4]
در (الناس) سه دیدگاه وجود دارد. الف) مراد تمام صحابه Mاست. ب) ابن سلام و کسانیکه همراهش ایمان آورده اند از یهود. ج) معاذ، سعد، اسید M مراد است. و درالتبیان است: لام عهدی است ومراد كسانى اند كه در آنها انسانيت كه ملاك درك حق و تميز آن از باطل است وجود داشته باشد.[5]وشیخ طبرسی هم میگوید: مراد از الناس صحابه هستند.[6]
و در بیضاوی است اللام فی الناس للعهد و المراد به الرسول 4 و من معه أو من آمن من أهل جلدتهم كإبن سلام واصحابه. (لام در(الناس) عهدی است، و مراد رسول خدا و کسانیکه به او ایمان اورده باشند از نسبیاش یا غیر از نسبیاش)[7]. لذا در باره صحابه دشنام وغیره کار قشنگ و مناسب نیست چون در مسند فردوس روایت است (من سب الصحابة یُضربُ) (کسیکه به صحابه دشنام گفت زده میشود)[8]. و امام مالک رحمه الله میگویند: من شتم النبی4 قتل و من شتم اصحابه ادب. (کسیکه به رسول الله4 دشنام زد کشته میشود، وکسیکه به صحابه دشنام گفت به ایشان ادب داده میشود.[9]
[1] . بقره/13.
[2] . رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج1، ص339 Tابو زکریا، عبد السلام، غیث السحابة، ص14.
[3] . ابي اسامة، محمد عبد الغياث، عنقودالجمان، طبع2010، نشرمكتبه الشيخ عبد الغياث.ج1 ص50 .
[4] . ابن الجوزي، جمال الدین عبدالرحمن بن علی بن محمد، زاد المسير، ج1، ص21.
[5] . طوسی، ابی جعفر محمد بن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص76.
[6] . طبرسی، ابی علی الفضل بن الحسن، مجمع البیان، ج1، ص102.
[7] . بيضاوي، ابو الخیر عبد الله بن عمر، انوار اتنزیل واسرار الأویل، ص174.
[8] . ابی العیاض بن موسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، وحیدی کتب خانه، فصل دهم: الحکم فی سب ال البیت والازواج والصحابه ،ج2، ص252.
[9] . همان؛ از امام مالک نقل میکند که می فرمایند: من شتم احدا من اصحاب النبی 4ابابکر او عمر او عثمان او معاویة او عمر بن العاص فان قال کانوا علی ضلال و کفر قتل و ان شتمهم بغیر هذا من مشاتمة الناس نکل نکالا شدیدا. و از سحنون نقل میکند: که می فرماید: من کفر احدا من اصحاب النبی 4 علیا او عثمان او غیرهما یوجع ضربا... ص252.
آیات قرآنی درباره عظمت صحابه دو گونه است: 1– آیات خاص که صراحتاً درباره صحابه نازل است، 42 آیه اند. 2- آیات عام که صراحتا در باره صحابه نازل نیست، ولی اولین مصداق آن صحابه است 26 آیات است. که تمام آیات 68 میشود. [1
[1] . ابو زکریا، عبد السلام، غیث السحابة علی امة الاجابة و ذکر شان جماعة الصحابة، نشر اشاعة التوحید، 1426، ص14.
صحابه: جمع صاحب در لغت: اسم فاعل است از صحب یصحب، و در جمع آن گفته میشود؛ صحابه و أصاحیب(ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، دار صادر، بيروت، ج،1 ص519 ) و صاحب بمعناي ياران، همنشينان، همراهان، و نيز ياران پیامبر اسلام4 و کسانی که بخدمت پیامبر4 رسیده و مدتی با آن حضرت صحبت داشتهاند گفته میشود(عمید، حسن، فرهنگ عمید، مؤسسه انتشارات امیر کبیر ،1389، سی و هشتم ج1، ص820).
در اصطلاح: الف) در نگاه اهل سنت: هو من لقی النبی 4 یقظة، مؤمناً به، بعد بعثته، حال حیاته، و مات علی الإیمان.» یعنی کسی است که پیامبر 4 را ملاقات کرده باشد، آگاهانه به او ایمان آورده باشد، بعد از بعثتش، در حال حیاتش، و بر ایمان مرده باشد.[1]
ب) در نگاه شيعه: كلمهي صاحب جمع آن صِحاب، صَحابه، به معني: همدم، همراه، رفيق، يار، و معاشر است. و زماني آن را به كار مي برند كه دو نفر نسبتاً زمان درازي را در كنار هم با يكديگر گذرانيده باشند و اصولاً مصاحبت با طول زمان معاشرت ملازمت دارد. و نيز در زمان رسول خدا 4 به معاشران حضرتش صحابه رسول خدا ميگفتند، و كلمه ي صاحب و صحابه را بر كلمهي (رسول خدا) اضافه مي كردند. در زمان رسول خدا لفظ (صاحب) و (صحابه) نامي خاص براي ياران رسول خدا 4 نبود بلكه بعدها مسلمانان پيرو مذهب خلفا ياران پيامبر خدا 4 را (صحابي و صحابه) نام نهادند پس چنين نامگذاري از نامگذاريهاي مسلمانان و يا اصطلاح مخترعه است و ارتباطي به نامگذاري اسلامي ندارد.[2]
احمد حسين میگوید: از نظر شيعه واژه صحابه شامل كليه كسانى كه با پيامبر اكرم 4 همنشينى داشته، يا او را ديده، يا از او سخنى شنيده اند، مى شود، و مؤمن و منافق، فاسق و عادل، نيكوكار و زشتكار را فرا مى گيرد.
1. سخاوی، شمس الدین محمد بن عبد الرحمان، فتح المغیث، دار الکتب، لبنان، طبع اول، 1403.
[2] . عسگري، سيد مرتضي، مترجم: عطاء محمد سردارنيا، ویژگیها ودیدگاهای دومکتب در اسلام، ص 135-134، تهران، 1373.
[3] . یعقوب، احمد حسین، پژوهشـى در عـدالت صحـابه، ص3، مرکز تعلیمات اسلامی، بی تا، بی جا.
موضوع (سيماي صحابه درقرآن کریم) از موضوعات مهمي است، كه بر هر مسلمان واجب است كه به درستي آن را بداند. زيرا صحابه پايه گذاران دين است، و سبب امنیت امت اسلام است. پیامبر در این باره فرموده: (ستارهها سبب امنیت آسمان هستند پس هر گاه از بین بروند وعده نا آرامی آن فرا خواهد رسید، و من سبب امنیت اصحابم پس هر گاه از دنیا رفتم، وعده ناآرامی در آنها فرا خواهد رسید، و صحابه سبب امنیت امتم هستد، پس هرگاه آنها از دنیا رفتند وعدهی ناآرامی در امت من فرا خواهد رسید[1]
رسول الله4 سيزده سال در مكه، مردم را به سوي اسلام فرا خواندند، در حالي كه ايشان و پيروانشان ضعيف و ناتوان بودند، تا اين كه خدا به آنان اجازه داده، تا به خاطر كسب رضايت پروردگار هجرت نمايند. زمانیكه به پيامبر 4 اجازه و دستور هجرت رسيد، ايشان مكه مكرمه را به قصد مدينه منوره ترك گفتند. در مدينه منوره عدهاي به پيامبر 4 ايمان آوردند و عدهاي ديگر به ايشان كفر ورزيدند. اما با گسترش قدرت و شوكت اسلام، عدهاي ظاهر ميكردند كه مسلمانند، ولي در باطن به كفر گرايش داشتند، و براي مخفي ماندن از ديدِ مسلمانان، به انواع حيلهگريها متوسل ميشدند. از اين عده در تاريخ اسلام به عنوان منافقين ياد ميشود. بدين ترتيب مردم در عصر پيامبر4 به سه دسته: مؤمن، كافر، و منافق، تقسيم شدند.
قابل ذكر است: حقيقت امر براي بعضي از مردم مبهم گشته و از آنجاييكه نتوانستند صحابه M را از منافقين تشخيص دهند، گاهي برخي از صحابه M را از زمره و گروه منافقين تصور كردهاند، و گاهي افراد جاهل كه خود را به علم منتسب ميكنند ولي در حقيقت علم از آنها دور و جُدا است. از شبهاتي استفاده ميكنند و برآن اصرار میورزند، و روايات ضعيف و ساقط به كار مي برند، كه اهون (سست تر) از خانه عنكبوت مي باشد. كه در اين عصر براي مستشرقين(خاور شناسان) اين سخنان باطل، فرصت و غنيمتي است براي اتهام به اسلام وخدشه دار كردن ياران پیامبر اسلام و هم چنان سبب متنفر کردن افراد از اعتقاد لهذا وقتیکه در باره صحابه چیزی میخوانیم یا میبینیم باید به دو چیز معتقد باشیم:
الف) صحابه پیامبر4 بعد از انبیا، خیر البشر هسستند. و دلیل آن همین است: که خداوند متعال آنها را مدح کرده اند، و پیامبر4در بیشتر از یک حدیث انها را به عنوان بر ترین امت ستوده اند. روایت میکند أحمد و ابن ماجه به سند صحيح از طريق سفیان که ابن عمر گفت: «لا تسبوا اصحاب محمد 4 فلمقامُ أحدِهم ساعة خير من عمل أحدكم عُمرَه»
ابن مسعود صحابه پیامبر4 را به این صورت توصیف کرده اند: (وقتی که خداوند به قلب بندگانش نظر افکند قلب محمد 4 را بهترین قلبها یافت، آنگاه بود که او را برای خود برگزید و به پیامبری مبعوث کرد، سپس برای بار دیگر به قلب بندگانش نظر افکند و قلب صحابه پیامبر4 بهترین قلبهای بندگانش یافت، آنگاه بود که آنها را وزیران پیامبر4 قرار داد، تا در راه دینش جنگ کنند). [3]
ب) لازم است که بدانیم صحابه رسول الله4 غیر معصوم بودند.[4]
امیدوارم که نوشته حاضر مورد قبول درگاه حق قرارگرفته، از نسیان و خطاهایی که در این تحقیق به چشم می خورد، درگذرد.
عبدالنصیر همدرد / جمهوری اسلامی ایران / شهر گرگان/ 1391ش
[1] . قشیری، مسلم بن حجاج بن مسلم، صحیح مسلم، باب بیان ان بقاء النبی4 آمان لاصحابه و بقاءاصحابه آمان للامة،
ج 7، ص183، رقم4596، دار الجيل بيروت، بی تا.
[2] . قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، باب فضل اهل بدر، ج1،ص112، رقم162،مکتبه ابی المعاطی، 1395.
[3]. شیبانی، أحمد بن حنبل، مسند احمد، ج1، ص379، از طريق عاصم از زر بن حبيش از عبدالله و سندش حسن است. نگاه: الاستنفار للذب عن الصحابة الاخیار، علوان، سلیمان بن ناصر، ج1، ص8.
[4]. به دلیل حدیث: «إنّ الله تعالی قد أجار أمتی من أن تجتمع علی ضلالة» (خداوند متعال امت من را پناه داده است، از اینکه بر گمراهی اجتماع کنند). رگ، «کتاب السنة» ابن ابی عاصم، تخریج ألبانی، ج1، ص41
1- هر چه ارتباط ما با خدا بیشتر وبیشتر شود آرامش ونشاط بیشتری را در خود تجربه می کنیم، وهرچه ارتباط ما با خدا محدود تر شود ترس واضطراب بیشتری بر ما چیره می شود.
2- ترس از شکست خاصه انسانهای ضعیف وبی اراده است، وانسانهای موفق می دانند که شکت چیزی ترسناک وهول انگیز نیست تا که از بیم آن بترسند.
3- یک لحظه بی دقتی سال ها پشیمانی واندوه را به همراه می اورد.
4- اگر دل شکسته ونا امیدی می توانی عبادت کنی وخودت را آرام سازی.
5- آگر غمگینی می توانی گریه کنی.
6- آگر تنها هستی می توانی به سراغ دوستی بروی وبا اوباشی.
من خودم رفیق زندگی ندارم ولی می توانم بگویم: ای خدای ذالمجد والاحسان بدون تو هیچ ندارم وبا تو از همگان بی نیازم پس به داد من برس. والسلام
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانیدداشتن احساس خوب ورضایت از زدنگی شامل دو قسمت است:
1- نسبت به خودتان تفکری سالم وصحیح داشته باشید.
2- سعی کنید موارد زیبای در زندگیتان اتفاق بیفتد، زمانی که خود را موفق می بینید، احساس خرسندی می کنید.
با به کار بردن این ده روش احساس خوبی پیدا خواهید کرد.
1- همیشه سؤال کنید :
هر زمان که تلاش شما بی نتیجه میشود از خودتان سؤال کنید که چگونه این کار با هدف اصلی شما در زندگی سازگار است ؟ چگونه می توان آن را بهتر، سریع تر، آسان تر وجالب تر انجام داد.
2- نا امید نشوید:
نسبت به دیگران وخودتان مشتاق باشید وتصور نکنید که فقط یک راه در زندگی وجود دارد. بلکه راهای زیادی را می توان انتخاب و امتحان کرد.
3- ضعف خود را باور کنید:
با این تفکر که فقط خودتان در زندگی مشکل دارد، خود را فریب ندهید. هر فردی مشکلاتی دارد. به جای این که بر ضعف های خود غلبه کنید سعی نمایید باآن ها دوست باشید.
4- بیاموزید:
مغز انسان مانند همه اعضای بدن احتیاج به تقویت دارد اکر در پی آموختن نباشید به طور حتم مغز شما ساکن می مانند لذا هر روز باید در حال باشید.
5- انتظار چیزی را نداشته باشید:
منتظربهترین ها باشید. آیا این دو جمله متضاد یکدگرند؟ خیر؛ این جملات به این معنی است که فرصت های بی نظیر زندگی را با فکر به آینده و موارد دیگر از دست ندهید.
6- به خودتان دروغ نگویید :
درغ گفتن به خود بدترین نوع اهانت وبی احترامی به خود است.
7- آنچه را که می خواهید رشد کند پرورش دهید:
بیشتر افراد از خود می پرسند که گل های رز زندگی کجا است در حالی که هر روز وقت خود را صرف کاشتن و پرورش علف های هرز می کنند. هرآنچه را که می کارید برداشت می کنید.
8- در گذشته زندگی نکنید:
باور داشته باشید که نمی توان گذشته را تغیر داد. موارد را که در زمان حال نیاز به تغیر دارند تغیر دهید.
9- شکایت نکنید:
10- مقاوم باشید: شما می دانید که چه موارد برایتان مناسب است پس شروع کنید ودر راه رسیدن به هدف مقاوم باشید.
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانید1- در مسند امام زید بن علی از پدرش از جدش علی روایت کرده است که گفت: نهی رسول الله صلی الله علیه وسلم عن نکاح المتعة عام خیبر) الروض النضیر شرح مجموع الفقه الکبیر 4/23، تهذیب الاحکام طوسی 7/251، الاستبصار طوسی3/142، وسائل الشیعة عاملی 4/441؛
2- امام زید (الروض النضیر شرح مجموع الفقه الکبیر 4/26)
3-امام جعفر صادق همانطور که در بحار الانوار 100/318) آمده است از او در باره متعه سؤال شد گفت: جز انسانهای فاجر کسی نزد من انرا انجام نمی دهد. در الروض النضیر در فقه زیدیه آمده است او در باره نکاح متعه گفت: همان زنا است. الروض النضیر شرح مجموع فقه الکبیر. 4/226 ودعائم الاسلام 2/ 229،
4- امام محمد باقر در باره نکاح متعه گفت: همان زنا است همانطوری که در الروض النضیر آمده است و در باره نهی ائمه از نکاح متعه به کتاب الکافی کلینی 5/449و453 مراجعه شود.
5- امام حسن بن یحیی بن زید فقیه اهل العراق اجماع اهل بیت در باره نهی از نکاح متعه را نقل میکند.( الروض النضیر شرح مجموع الفقه الکبیر 4/226. طوسی یکی از علماء بزرگ امامیه میگوید: نکاح موقت عیب و عار است. او میگوید: وقتی زن از خانواده شریفی باشد نکاح متعه با او درست نیست چون برای خانوادهاش عیب وعار وبرای خود زن زلت و خواری است. تهذیب الاحکام 7/253،
واضح است که زیدیه و اسماعلیه که از اهل بیت تبعیت میکنند وهمچنین اهل سنت، آنرا حرام میدانند.
6- روایاتی که از ائمه مبنی بر تحلیل آن روایت شدهاند همه دروغند، چون با قران، سنت، اجماع صحابه و فقهاء امت از جمله فقهاء اهل بیت تعارض دارند وسند آنها نیز ضعیف است.
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانیدحَدَّثَنَا عَلِىُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ عَنِ الزُّهْرِىِّ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ - رضى الله عنهما - قَالَ لَمَّا حُضِرَ رَسُولُ اللَّهِ r وَفِى الْبَيْتِ رِجَالٌ ، فَقَالَ النَّبِىُّ r« هَلُمُّوا أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ» . فَقَالَ بَعْضُهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ r قَدْ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ، حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ . فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ وَاخْتَصَمُوا، فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ قَرِّبُوا يَكْتُبُ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ . وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ غَيْرَ ذَلِكَ ، فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغْوَ وَالاِخْتِلاَفَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ r « قُومُوا » . قَالَ عُبَيْدُ اللَّهِ فَكَانَ يَقُولُ ابْنُ عَبَّاسٍ إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ r وَبَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لَهُمْ ذَلِكَ الْكِتَابَ لاِخْتِلاَفِهِمْ وَلَغَطِهِمْ)[1]
[1] . بخاری، ابوا عبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری،رقم 4432، ج14 ص373، نشر وزارت الاوقاف المصریه، بی تا؛ و نیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشيري، رقم 3091، ج 8 ص 414، موقع الاسلام ؛ و شيباني، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد، مسند احمد، رقم3046، ج7 ص72، نشر وزارت الاوقاف المصریه، بی تا؛
اولین روایتی که باید مورد توجه قرار گیرد روایت سنن ترمذی است که ابن عباس میگوید: إِنَّمَا كَانَتْ الْمُتْعَةُ فِي أَوَّلِ الْإِسْلَامِ كَانَ الرَّجُلُ يَقْدَمُ الْبَلْدَةَ لَيْسَ لَهُ بِهَا مَعْرِفَةٌ فَيَتَزَوَّجُ الْمَرْأَةَ بِقَدْرِ مَا يَرَى أَنَّهُ يُقِيمُ فَتَحْفَظُ لَهُ مَتَاعَهُ وَتُصْلِحُ لَهُ شَيْئَهُ حَتَّى إِذَا نَزَلَتْ الْآيَةُ
{ إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ } قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَكُلُّ فَرْجٍ سِوَى هَذَيْنِ فَهُوَ حَرَامٌ (ترمذي، محمد بن عيسى بن سَوْرة بن موسى بن الضحاك، سنن الترمذي،ج4 ص322، رقم حدیث1041؛
ازدواج موقت در اول اسلام بود و هرگاه مردی به شهری وارد میشود که در آنجا اشنائی نداشت با زنی ازدواج میکرد به همان اندازه که در آنجا میماند تا زن وسائلش را برایش حفظ کند و حالش را اصلاح نماید تا زمانی که این آیه نازل شود { إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ }
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانیدآگر ازدواج موقت در عصر پیامبر صلی الله علیه وسلم مرسوم بود حتما خداوند در قرآن مشروعیت و احکام تفصیلی آنرا بیان مینمود همانطوری که در ازدواج دائم و ملک یمین بیان کرده است.
یقینا اگر ازدواج موقت مشروع بود بخاطر سهولتش عمل به آن بیشتر میشد پس چگونه خداوند نسبت به این امر مهم سکوت میکند ولی دو ازدواج دیگر را تشریح مینماید.
خداوند نکاح جاریه را در هشت جای قرآن بحث کرده است و آیات دیگر مربوط به مشروعیت و احکام آن در قرآن فراوانند حتی خداوند مسئلهای مانند شراب را که اهمیتش از نکاح متعه کمتر است چندین بار ذکر کرده است پس چگونه نکاح متعه را که خطیر تر و وقوع آن بیشتر خواهد بود در قرآن ذکر نمیکند.
در این زمینه فقط یک قول درست است. اینکه نکاح متعه ابتداء در میان یهود و فارس وغیره وجود داشت وبه جامعه جاهلی جزیرة العرب سرایت کرد وقتی دین اسلام آمد در ابتدای دعوت دو بار با نزول آیات سوره مؤمنون و معارج تحریم شد. زیرا از این آیات مشخص میشود که اصل در فروج حرمت است واما تحلیل آن استثناء است. پس در باره هرچه شارع سکوت کرد حرام است.
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانیدسعادت دنیا و اخرت انسانها در بررسی وکشف حقائق بیشتر دو کتاب است:
1-قرآن، که کتاب خواندنی و معجزه جاویدان وسند حقانیت آئین اسلام است و پیوسته بسان خورشید تابان بر تارک زمان درخشان و همه ی مردمان را به تحدی میخواند و نه تنها یکایک دانشمندان، بلکه اگر جملگی ایشان برای نگارش سورهای همسان یکی از سورههای قران دست به دست هم دهند، از انجام چنین کاری در مانده و ناتوان میگردد. نگاه: بقره/23، هود/13، اسراء/88 و...؛
2-جهان، که کتاب دیدنی طبیعت است، و آز آنجا که ساخته و معجزه آفریدگار سبحان است، کسی قادر به آفرینش و آفزایش ذرهای بر ذرات آن نمیباشد. نگاه: لقمان/11، فاطر/40، احقاف/4 و...؛
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانیدوَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا (64)
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانیدتاریخچه بهداشت
آنچه که نقل شده است سابقه تاریخى آن بر مىگردد به 3900 سال قبل از میلاد مسیح، در آن زمان بیمارى صرفاً یک بلاى آسمانى به شمار مىآمد و کسى در حال بیماران دخالت نمىکرد و بیمار مىبایست خودش خوب شود و یا بمیرد. در آن زمان مردى بنام اسقلبیوس (اسکولاب) در یونان زندگى مىکرد او اولین کسى بود که به فکر افتاد تا چارهاى براى بیماران پیدا کند و نام خود را طبیب گذاشت. روزى به خانه آمد دخترش بنام «هیژى» بوى گفت: خوب است شما به جاى صرف وقت براى پیداکردن داروى بیماران کارى کنى که از بیمارى پیشگیرى شود. این باعث شد که به فکر پیشگیرى بیفتد و لذا شروع کرد به مردم دستورات پزشکى و پیشگیرى دادن و بالأخره در سال 1948 بعد از میلاد مسیحu اساسنامه سازمان جهانى بهداشت به تصویب رسید.[1]
آیا شما و همسرتان همیشه در مورد تمام مسایل از قبیل بـیـرون رفتن برای شام، باز گذاشتن درپوش خمیر دندان و یا تربیت بچه ها با یکدیگر مشاجره میکنید؟ به وسیله 5 اصل مهم شما یـــاد میگیرید که چگونه ارتباط بهتری با دیگران برقرار کنید. ایـن اصـول بنـیـان هـای خـانوادگی زیادی را از خطر نابودی نجات داده اند.
ارتباط بین همسران راه حل حقیقی در رفع مشکلات
اولیـن مـرحله مـــصالحه و سازش است. شما باید از فریاد زدن و سـرزنــش کردن بـه شـدت پرهیـز کنید و بـه نــظرات و عقاید یکدیگر احترام بگذارید. مرحله دوم شناسایی مشکل و مــطرح کـــردن آن است. این دو مرحله قبل از شروع هر بحثی باید انجام شوند در غیر این صورت هیچ گاه موفق به سازش نخواهید شد. زمانیکه آمادگی ورود به مرحله سوم را پیدا کـردید می بایست بر روی چند مطلب با یکدیگر به توافق برسید. مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانید
نیازهای مردان و زنان در بعضی جهات مشابهند ولی از آنجا که مردان، مریخی و زنان، ونوسی هستند در یکسری موارد نیز با یکدیگر تفاوت دارند. همه ما انسان ها ذاتا دوست داریم مورد توجه و احترام قرار بگیریم. اگر ما با نیازهای دو طرف آشنا باشیم مسلما روابطمان با همسرمان رو به بهبود می رود. وقتی مردی از جانب همسرش مورد احترام قرار می گیرد، به تدریج سعی می کند تبدیل به شخص برتری شود. بدون شک با انجام روش های زیر شگفت زده شده و شاهد نتایج باورنکردنی آن خواهید بود:
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانیدچکیده
وحی الهی هنگامی که توسط انبیا برای مردم عرضه میشود، محتوای آن چیزی است که در اصطلاح دین نام گیرد. به تعبیر دیگر در این تحقیق مراد آز دین همان وحی است، و مراد از فلسفه همان عقل است. هر چند هر عقلانیتی لزوما به فلسفه منتهی نخواهد شد. با توجه به این نکته دیدگاههای عمده در باب ارتباط یا عدم ارتباط بین عقل و وحی را مورد بررسی قرار میگیرم.
به طور خلاصه میتوانم بگویم که در این باب دو دیدگاه وجود دارد 1- کسانی هستند که هیچ سر سازگاری وحی با تعقل ندارد و برآنند که نباید با داشتن وحی دنبال معارف دیگر رفت. 2-آفراد دیگر بر این باور هستند که عقل و وحی هر دو مورد نیازند ولی هر کدام در جای خود. پس این دو دیدگاه مجزا از یکدیگرند اما اشتراکشان در این است که در آموزهای دینی تعقل را نمی پذیرند. اما دیدگاه بر گزیده این است که میان عقل سالم و وحی هیچگونه تعارض وجود ندارد و اگر جایی در ظاهر تعارض باشد پس جمع اگر ممکن باشد باید جمع شود (به طوریکه به هر دو عمل شود) زیرا اصل اعمال است نه اهمال و جای که جمع ممکن نباشد نقل باید مقدم شود.
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانیدتاریخچه
بحث مفهوم ومنطوق از مباحث دلالات است واز دیر زمان در دانش اصول فقه ودانش منطق مطرح بوده است واز آنجا که در تفسیر قرآن کریم نیز کاربرد زیاد داشت دانشمندان علوم قرآن وقواعد تفسیر هم به آن پرداختند مانند امام سیوطی در الاتقان این مبحث را بررسی کرده واقسام آن را بر شمرده وخالد بن عثمان در قواعد التفسیر ومفسران دیگرهم در تفاسیر وكتابهاي خود به این مبحث اختصاص داده است.
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانید.: Weblog Themes By Pichak :.