چند تن از زنان روسي كه يك تاجر روسي آنها را به یک كشور خليجي آورده بود. بهدف، خريد وسايل برقي و وارد كردن آن به كشور روسيه به عنوان وسايل شخصي. زيرا به اين روش ديگر اين وسايل شامل هزينه هاي گمركي نمي شد و تاجر روسي اين وسايل را پس از تحويل گرفتن از اين زنان با سود فراوان در روسيه به فروش مي رساند و در عوض به آنها دستمزد مي داد. اين كار در روسيه به امري رايج تبديل شده بود زيرا بسيار ارزان پاي آنها در مي آمد.
زماني كه اين تاجر با همراهانش به اين كشور خليجي رسيدند اين مرد قضيه اي مخالف با آن چيزي كه از قبل قرار گذاشته بودند را براي آنها مطرح كرد.
گفت: شما اكنون به اينجا آمده ايد تا مبلغي پول به دست بياوريد و اينجا مكاني است كه به ثروت فراوان و اموال بي حد و حصر و مردماني كه بي حساب خرج مي كنند شهرت دارد!!
نظر شما در باره تن فروشي و فحشاء چيست؟
هر كدام از شما كه اراده كند،ثروت فراواني در انتظار اوست.
و شروع به پهن كردن دام خود و فريب و اغواي آنها نمود تا جاييكه بيشتر آنها را با نظرات شيطانيش قانع كرد. زيرا هيچ بازدارنده ايماني و التزام اخلاقي در ميان نبود كه بتواند آنها را از انجام اين كار منع كند و درضمن فقري كه با آن دست و پنجه نرم مي كردند آنها را به قبول چنين كاري فرا مي خواند.
مگر يك زن كه او قبول نكرد و تاجر روسي او را به تمسخر گرفت و گفت: تو دراين كشور از بين مي روي ، زيرا خودت هستي و لباسهايت و من هيچ چيز به تو نخواهم داد.
آن زن شروع به فكر كردن در باره مسئله كرد كه چه مي تواند بكند؟
تصميم عاقلانه اي گرفت، گذرنامه اش را كش رفت و از خانه خارج شد و به خيابانها گريخت . هيچ چيزي به همرا ه نداشت به جز لباسي كه خود را با آن پوشانده بود و گذرنامه اش. تاجر روسي كه او را ديد صدايش زد و گفت: هر وقت به بن بست رسيدي و همه ي راهها به رويت بسته شد بيا اينجا، آدرس را كه داري.
گوينده داستان تعريف مي كند:من به همرا ه مادر و دو خواهرم در خيابان را ه مي رفتيم كه ناگهان اين زن به سرعت به طرف ما دويد و شروع به صحبت كردن با ما كرد ، البته به زبان روسي. ما به او فهمانديم كه روسي بلد نيستيم. گفت: انگليسي بلديد؟
گفتيم: بله. خوشحال شد ولي خوشحالي پوشيده با غم و همراه با گريه.
گفت: من زني روسي هستم و داستانم اينچنين است و فقط از شما مي خواهم كه مدتي به من جا و مكان بدهيد تا بتوانم با خانواده ام در روسيه تماس بگيرم و در مورد كارم تصميم بگيرم.
ما نيز در مورد اين زن شروع به مشورت كرديم كه آيا او را قبول كنيم يا نه. شايد حقه باز باشد، يا فراري و يا...!!
در آخر صلاح ديديم كه سخنش را باور كنيم و او را با خود به خانه ببريم.
هنگامي كه به خانه رسيديم او شروع به تماس گرفتن كرد اما خطوط كشورش قطع بودند. بسيار تلاش كرد اما فايده اي نداشت...
خواهرانم با او همانند يك خواهر رفتار مي كردند و او را به اسلام دعوت كردند ،اما او قبول نمي كرد، از اسلام متنفر بود ، رد مي كرد ، دوست نداشت.
زيرا او از خانواده متعصب ارتدوكس بود كه از اسلام و مسلمانان بدش مي آمد.
گاه گاهي از او نا اميد مي شديم ولي اصرار فراوان جايي براي نا اميدي نمي گذارد.
گزاره های دینی با چه معيارهايي بايد سنجيده شوند تا اگر سربلند از این سنجش، بیرون آمدند، به عنوان معرفت ديني بمانند و اگر جز این بود، به موزه ی تاريخ سپرده شوند؟ لازمه ی دینی بودن گزاره های دینی اینست كه امروز هم قابل قبول و موجه باشند.
سه معیار وجود دارد . معيار اوّل، عقلانیت است، با همه ی ابهامهايي كه دارد. اگر به شيوه ی اصول فقه سخن بگوییم، عقلايي بودن يك گزاره، می تواند به معناي مشروعيت آن باشد؛ لذا اگر در مناسبات امروزي، امری با عقلانيت متعارف امروزي، عقلايي محسوب نشود، ديني هم محسوب نخواهد شد؛ ولو ديني بوده باشد. مصداق بارز چنین امری، برده داري است؛ تا ۲۰۰ سال قبل، برده داری در بسياري از تمدّن ها، بلكه در همه ی آنها، عقلايي بوده است؛ امّا امروز، هيچ عرفي آن را بر نمي تابد؛ لذا به عرف امروز عقلايي نيست؛ و چون عقلايي نیست، ديني هم نخواهد بود. در زمینه ی حقوق زنان یا مجازات ها یا حقوق كيفري، مواردي داريم كه امروز عقلايي محسوب نميشوند. این عقلایی بودن یا نبودن را ما از مدرنيته می توانيم بياموزيم.
ملاك دوم، عدالت است، با همه ابهامهايي که دارد. چيزي كه در عرف امروز عادلانه محسوب ميشود، پذيرفتني است؛ اگر چيزي عادلانه دانسته نميشود، نميتواند امروز ديني باشد. مگر خداي حكيم بر خلاف عدالت حكم مي كند؟
معيار سوم، رجحان و برتری راه حل دین در قیاس با راه حل هاي رقيب است. من تا زماني ميتوانم ديندار بمانم كه بتوانم در رقابت با انديشه هاي رقيب بگويم: راه حل من، با معیار امروز، راه حل برتري است. اگر فرضاً راه حل ما براي ريشه كن كردن سرقت در جامعه، نسبت به راه حل هاي رقيب رجحاني ندارد، به چه دلیل بايد بماند؟ چرا بايد خداي حكيم اين راه حل را براي هميشه ذكر كرده باشد؟ اين ملاک، خود، قرينه ای بر منسوخ بودن برخي احكام است.
بنابراين سه معیار عقلايي بودن، عادلانه بودن و برتر بودن نسبت به راه حل هاي رقيب، سه معیار يا ضابطه ی بر گرفته از انديشه مدرن ، براي پالايش معرفت و عمل ديني هستند. واضح است كه اين ضوابط اگرچه در سنت نيز سابقه دارد ، اما برجستگي و عمق آن وامدار دوران مدرن است.
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانیدخداوند، (با ایجادِ نظامِ واحدِ جهانِ هستی،) گواهی میدهد که معبودی جز او نیست؛ و فرشتگان و صاحبان دانش، (هر کدام به گونهای گواهی میدهند؛ در حالی که (خداوند در تمام عالم) قیام به عدالت دارد؛ معبودی جز او نیست، که هم توانا و هم حکیم است.
در این آیه که شهادت خداوند متعال بر توحید خودش آمده است، به دو معنا میباشد:
الف: شهادت قولی ـ به واسطه وحی الهی و وحی قرآن کریم.
ب: شهادت فعلی ـ از همپیوستگی و نظم واحد جهان هستی استفاده میشود که یک ناظم واحد وجود دارد. برخی مفسرین تأکید بر این دارند که با توجه به سیاق و صراحت لفظ «شهد» در آیه، قول اول به معنای حقیقی آیه نزدیکتر است.
یک شبهه: یک شبهه در تفسیر فخرالدین رازی همراه با جواب آمده است: آیا خدای متعال که خود مدعی وحدانیت خویش است، میتواند در عین حال شاهد هم باشد؟
پاسخ شبهه: پاسخ این شبهه مبتنی بر سه وجه است:
الف: شاهد حقیقی فقط خداوند متعال میباشد و اگر حضرت حق نسبت به ذات خویش معلومات نمیداد، انسانها با توجه به محدودیت ادراکیشان توانایی درک حقیقت الهی را نداشتند.
ب: تنها و منحصراً خداوند متعال موجودی ازلی و ابدی است. بنابراین ماسوی الله از ازل نبوده و لذا موجود مساوی با شاهد و حاضر و معدوم مساوی با غائب است. لذا کسی که شاهد هست، سزاوار و لیاقت شهادت را دارد، نه آن کسی که غائب است.
ج: این شهادت، نوعی اقراری است که فقط خداوند متعال توحید ذاتی دارد و فقط اوست که مصالح بندگان را میداند.
مسئله بعدی که در این آیه لازم است تبیین شود، این است که چه ارتباطی بین عدالت و توحید خداوند وجود دارد.
در پاسخ باید گفت که عدالت مسیر فطرت و راه مستقیم و پرهیز از انحراف و زیاده روی از افراط و تفریط است. بنابراین عدالت بیانگر نظم واحد و به همپیوسته جهان هستی است و این پیوستگی و نظام که واحد و طبق فطرت است، نشانه وحدت ناظم است.
مطالب خودراباشوق وبرای هماسه آفرینی بخوانید.: Weblog Themes By Pichak :.